یابنده yabandeh.blog.ir

...السلام علیک یا صاحب الزمان

یابنده yabandeh.blog.ir

...السلام علیک یا صاحب الزمان

هدف من ازساخت این سایت برداشتن قدمی برای دین شناسی است .امیدوارم که تمامی عزیزانی که به سایت من مراجعه می کند کمال استفاده راببرند
نظرات خودتون رو برای ما ارسال کنید :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۱ مطلب با موضوع «صاحب الزمان» ثبت شده است

خداکندکه بیایی

شنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۲ ق.ظ

الا که راز خدایـی، خـدا کند که بیایی
تو نورغیب نمایی، خـدا کند که بیایی


شب فراق تو جانا خـدا کند به سرآید
سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی


دمی که بی تو سر آید خدا کند که نیاید
الا که هستی مایـی، خـدا کـند که بیایی


فسـرده غـنچه گلهـا، فـتاده عقده به دلها
تو دست عقده گشایی، خدا کند که بیایی


زچهره پرده برافکن به ظلم شعله درافکن
تو دسـت عدل خـدایی، خدا کند که بیایی


نظام هر دو جهانی، امام عصر و زمانی
یگانــه راهنـمایی، خـدا کـند کـه بیـایی


تو مشعری عرفاتی، تو زمزمی تو فراتی
تو رمز آب بقایـی، خـدا کند کــه بیایی


دل مدینه شکسته حرم بـه راه نشستـه
تو مروه ای تو صفایی، خدا کند که بیایی


به سینه ها توسروری به دیده ها همه نوری
بـه دردهـا تـو دوایی، خـدا کند که بیایی


ترا به حضرت زهرا، بیا ز غیبت کبری
دگر بس است جدایی، خدا کند که بیایی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۵ ، ۱۰:۲۲
هانیه سادات میرافضلی




خدایا...

خطا از من است، می
دانم
.

از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد


اما به دیگران هم دلسپرده ام


از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین

اما به دیگران هم تکیه کرده ام


اما رهایم نکن

بیش از همیشه دلتنگم

به اندازه ی تمام روزهای نبودنم....

 


مولا جان مهدی

ببخش ما را به خاطر همه بی تو بودن ها ، تو با ما بودی و ما با تو نبودیم.

ببخش ما را به خاطر همه عهدشکنی هایمان ، بارها و بارها عهد بستیم

و عهد خود شکستیم .

ببخش ما را به خاطر همه رنج هایی که برای هدایت امت رسول خدا کشیدی.

ببخش ما را به خاطر همه ناله های علی وارت که برای بخشش خلق خدا

در درگاه معبود داشتی.

ببخش ما را که کلاممان با عملمان یکی نبود ،در کلام با تو بودیم و در عمل....

ببخش ما را که عشق و محبت به تو را به درهم معدودی

به محبت دنیا فروختیم.

ببخش ما را که قرن ها رنج و سختی تو را به ثمن بخسی فروختیم.

 ببخش ما را که به خود مشغول شدیم و تو را رها کردیم.

ببخش ما را که سالهای عمرمان را بدون شناخت تو سپری کردیم.

ببخش ما را که تو را در این دنیا تنها گذاشتیم

و تو در بین امتت غریب و مظلوم ماندی.


مهدی جان ، آقای من

می دانم ، خوب می دانم که شایسته نعمت وجود تو نیستم ،

 میدانم که شایسته نام منتظر نیستم ،

ولی یوسف زهرا امید به عطوفت و مهربانی و بخشش تو دارم .

تو را به آبروی مادر غریبت زهرا یاریم کن

مرا یاری کن تا در این دنیایی که بی تو بودن افتخار است و هنر ،

 با تو باشم ، با تو بمانم و با یاد تو ترک دنیا کنم و بمیرم.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۵ ، ۰۹:۴۸
هانیه سادات میرافضلی

سوال

جمعه, ۲۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۰۷ ب.ظ

.: سوال:

برخی روایات دلالت دارد بر اینکه هر حکومتی پیش از ظهور امام زمان (عج) تشکیل شود محکوم ‏به شکست است.
لذا نظام ولایت فقیه در عصر غیبت، ناموفق خواهد بود و ‏مرضّی معصومین علیهم‌السلام نیست!

 

.: پاسخ:

از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده که فرمودند: «ما خرج ولا یخرج منّا أهل‌البیت إلی قیام قائمنا ‏أحداً لیدفع ظلماً أو ینعش حقاً إلاّ اصطلمته البلیّة وکان قیامه زیادة فى مکروهنا وشیعتنا»(1)؛ یعنی خارج نشد ‏و خارج نمی‌شود از ما اهل‌بیت پیش از قیام قائم ما کسی برای دفع ظلمی یا گرفتن حقی، مگر آنکه به ‏مصیبت و بلیّه دچار می‌شود و قیام او سبب زیاد شدن مکروه و رنج ما و شیعیان ما می‌گردد.‏‎ ‎این فرمایش، در سند صحیفه سجّادیّه آمده است. متوکّل بن هارون، راوی صحیفه سجّادیّه می‌گوید: یحیی بن ‏زید بن علی، نوه امام زین العابدین (علیه‌السلام) را ملاقات کردم در حالی که متوجّه خراسان بود. به او سلام ‏کردم و او از حال پسر عموهایش در مدینه پرسید و خصوصاً از عمویش امام باقر (علیه‌السلام) سؤال مؤکد ‏کرد. من او را از حال ایشان باخبر کردم و حزن آنان را بر پدرش زید بن علی (علیه‌السلام) به او گفتم. یحیی بن ‏زید گفت: عمویم محمد بن علی الباقر (علیهما‌السلام)، نظرش این بود که پدرم زید، خروج نکند؛ آیا تو ‏پسر عمویم، جعفر بن محمّد (علیهما‌السلام) را ملاقات کردی؟ گفتم: بله. گفت: آیا شنیدی که درباره من ‏چیزی بگوید؟ گفتم: بله. گفت: چه چیزی درباره من گفت؟ میل نداشتم بگویم ولی با اصرار یحیی گفتم: از ‏ایشان شنیدم که درباره تو می‌گفت تو نیز مانند پدرت مقتول و مصلوب می‌شوی.‏‎ ‎متوکّل می‌گوید: یحیی بن زید پس از شنیدن خبر کشته شدنش، صحیفه سجّادیّه را که به املاء امام ‏زین العابدین (علیه‌السلام) و خط پدرش، زید بود، به من داد و گفت: تا زمان مردنم آن را محافظت کن و سپس ‏به دو پسر عمویم، محمّد و ابراهیم، دو پسر عبدالله بن حسن بن حسن بن علی (علیهما‌السلام) بده که آنان، ‏دو قائمند پس از من در این امر (نگهداری صحیفه).‏‎ ‎متوکل می‌گوید: پس از قتل یحیی بن زید، به نزد امام صادق (علیه‌السلام) رفتم و گفتگویم را با یحیی خدمت ‏ایشان عرض کردم. ایشان گریه کردند و حزنشان نسبت به یحیی بن زید زیاد شد و فرمودند: خدا رحمت کند ‏پسر عمویم را و ملحق کند او را به آباء و اجدادش… آنگاه فرمودند: «ما خرج ولا یخرج…».‏‎ ‎‏ آنچه از این روایت و روایات مشابه آن استفاده می‌شود این است که اگر کسی پیش از قیام قائم (عج) قیام ‏کند و داعیه امامت داشته باشد و مردم را به خود دعوت کند، محکوم به شکست است. تنها کسی که به خود ‏دعوت می‌کند و داعیه امامت دارد و موفق می‌شود، وجود مبارک حضرت بقیةالله (سلام‌الله‌علیه) است. علاوه ‏بر این، اگر کسی قیام کند و امت را به خود دعوت نکند و داعیه امامت نداشته باشد، بلکه جامعه اسلامی را ‏به امام زمان (عج) دعوت کند، ولی شرایط قیامش مهیّا نباشد، آن نیز محکوم به شکست است.‏‎ ‎امّا اگر کسی مردم را به امام زمان دعوت کند ـ خواه خود، امام زمان باشد مانند حضرت حسین بن ‏علی (علیهما‌السلام) و خواه نباشد ـ و از سوی دیگر، «حضور الحاضر وقیام الحجة بوجود الناصر»(2) باشد؛ ‏یعنی شرایط قیامش مهیّا باشد، چنین قائدی ممکن است حتی شهید بشود، ولی دین، با قیام و اقدام او ‏پیشرفت می‌کند؛ مانند جریان سیدالشهداء (علیه‌السلام) که آن حضرت شهید شدند ولی دین خدا حفظ شد. ‏شهادت، منافاتی با ضرورت قیام ندارد. وجود مبارک امام سجاد (علیه‌السلام) در دروازه شام، در پاسخ آن مرد ‏که گفت: «من غلب؟»؛ چه کسی پیروز شد؟ فرمود: «إذا أردت أن تعلم من غلب، ودخل وقت الصلوة فأذنّ ثم ‏أقم»(3)؛ اگر بخواهی بدانی که چه کسی پیروز شد، وقت نماز، اذان و اقامه بگو تا ببینی نام چه کسی را بر ‏زبان جاری می‌کنی. ما رفتیم این نام پیامبر و بلکه اصل اسلام را زنده کردیم و برگشتیم. بنابراین، شهادت و ‏اسارت، نشانه شکست رهبر دینی نیست و شکست ظاهری، دلیل نادرستی یک قیام نمی‌تواند باشد؛ بلکه ‏به تعبیر قرآن کریم، اِحدی الحُسنیین است.‏‎ ‎اگر فرض کنیم که روایتی یافت شود که به طور مطلق بگوید هر قیامی صورت بگیرد، محکوم به شکست و ‏نادرست است، این روایت چون مخالف با خطوط اصلی قرآن و سنت قطعیّه معصومین (علیهم‌السلام) است، ‏مردود و غیر قابل پذیرش است؛ زیرا این همه آیات و روایاتی که ما در جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و ‏احیای کلمه دین و اقامه حدود الهی داریم و اینها مخصوص زمان خاصی نیست، نشان می‌دهد که جلوگیری از ‏احیای دین، سخنی نادرست و قابل پذیرش نیست. اگر در عصر غیبت، حکومت دینی نباشد، لازمه‌اش ‏حاکمیّت قوانین غیر دینی و افراد ناصالح بر مردم مسلمان است که هیچ گاه خداوند و رسول اکرم (صلی الله ‏علیه و آله و سلم) به چنین چیزی راضی نیستند.‏‎ ‎اکنون باید ببینیم وضع انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی چگونه است؛ آیا بنیانگذار جمهوری اسلامی یا مقام ‏معظم رهبری، مردم را به خود دعوت کرده‌اند یا می‌کنند، یا شرایط حکومت مهیّا نبوده و نیست؟ انقلاب ‏اسلامی، مردم را به امامت ولی عصر (عج) دعوت کرد و می‌کند و هیچ کس از خود داعیه‌ای نداشت و ندارد؛ ‏نه امام و نه مأموم. هر دو می‌گویند: ما امت ولی عصر (علیه‌السلام) هستیم و آن حضرت، امام ماست. ‏اکنون، حوزه‌های علمیه به برکت ولی عصر (علیه‌السلام) زنده است؛ خود کشور نیز به برکت ایشان زنده ‏است و هر تلاش و کوشش مثبتی در این کشور صورت می‌گیرد، از یمن وجود ایشان است و امت اسلامی، ‏بی‌صبرانه منتظر است که با ظهور مبارک ایشان، پرچم نظام اسلامی را به دست با کفایت ایشان بسپارد.‏‎ ‎‏

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۵:۰۷
هانیه سادات میرافضلی

بهتراست بخوانیم

جمعه, ۲۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۵۱ ب.ظ

روزی رسول خدا(ص) در اتاق ام السلمه نشسته بود که ناگاه کسی اجازه ورود خواست. حضرت پیشاپیش فرمودند: ابلیس(شیطان) است به او اجازه دهید. شیطان داخل شد و سلام کرد و عرض کرد: ای رسول خدا من به خودی خود به خدمت شما نیامدم بلکه دو فرشته ازجانب پروردگار مرا گرفتند تا به نزد شما آیم وهر چه را که از من می پرسید آن را به راستی جواب دهم وگرنه مرا به آتش عذاب خواهند کرد. حضرت فرمودند:

اول می پرسم چرا به حضرت آدم سجده نکردی؟ شیطان گفت: بخاطر حسد بود. حضرت فرمودند: در دنیا چه کسی را دشمن خود می دانی؟ شیطان گفت: شما را. حضرت فرمودند: به چه دلیلی؟ شیطان گفت: به جهت اینکه در دنیا امت ها را به اسلام دعوت کرده و به هدایت می رسانی و در قیامت آنها را شفاعت می کنی. حضرت فرمودند: دیگر چه کسی را دشمن داری؟ شیطان گفت: کسی که از خدا فرمانبرداری کند و بسیار توبه کند و در نماز سستی و کاهلی ننماید و از بیم حق تعالی هراسان باشدو به پدر و مادر خود احسان و نیکی کند و دیگر به عالمی که علم او با عمل همراه است و کسی که پیوسته به عمل خیر مشغول باشد. حضرت رسول(ص) فرمودند: در حق وصی و نائب من حضرت علی بن ابیطالب (ع)  چه می گویی؟ شیطان گفت: حاشا که هرگز بر او دست یافته باشم و به این راضی هستم که مرا به حال خود وا گذارد چرا که من تاب دیدن رخسار مبارک آن حضرت را ندارم.

حضرت فرمودند: دوستانت کیانند؟ شیطان گفت: کاهل نمازان و سخن چینان و غیبت کنندگانک پیامبر(ع) فرمودند: رفیقانت چه کسانی هستند؟ شیطان گفت:‌ خورندگان شراب. حضرت فرمودند: هم صحبتان تو کیانند؟ عرض کرد: دروغگویان. حضرت فرمودند: دامادان تو کیانند؟ عرض کرد: زنا کاران. حضرت فرمودند: وکیلان تو کیستند؟ عرض کرد کم فروشان. حضرت فرمودند: خزانه دارانت کیانند؟ گفت: آنان که زکات مال خود را نمی دهند. حضرت فرمودند: شادی و نشاط تو از چیست؟ گفت: از آنانکه قسم دروغ می خورند. حضرت فرمودند: دردت را چه کسی درمان می کند؟ گفت: کسانی که به دروغ گواهی می دهند. حضرت فرمودند: روی تو را چه کسی سیاه می کند؟ عرض کرد: توبه کنندگان. حضرت فرمودند: چشمت از چه چیزی کور می شود؟ گفت: از صدقه پنهانی دادن. حضرت فرمودند: گوشت از چه چیزی کر می شود؟ گفت: از کسانی که ذکر خدا می گویند. حضرت رسول(ص) فرمودند: خانه تو کجاست؟ گفت در حمام ها. حضرت پرسیدند: مسجد تو کجاست؟ گفت: بازارها. حضرت فرمودند: با چه کسی غذا می خوری؟ گفت: با کسی که بدون ذکر نام خدا دست به سوی غذا دراز کند. حضرت پرسیدند: در نزد تو چه کسی عزیزتر است؟ گفت: آن کسی که اهل بیت تو را خوار کند و معصیت بسیار کند. حضرت فرمودند: مؤذنانت کدامند؟ گفت مطربان و دف زنان. حضرت فرمودند: شکار تو از چه چیزی است؟ از آن جماعت که به روی زنان مردم نگاه کنند. حضرت فرمودند: عنایت و شفقت چه کسی بیشتر است؟ جواب داد: ساحران و جادوگران. حضرت فرمودند: دام تو از چیست؟ گفت از موی زنان که هر تار مویشان حلقه دامی است برای هر مردی. حضرت فرمودند: مردم را از چه نگاه می داری؟ شیطان گفت: مرا به تعداد هر یک از مردم فرزندی است که برآنان مسلط کرده ام تا وسوسه کنند مگر آنکس که

همیشه در خدمت صالحان و عالمان باشد و پیوسته در عبادت خداوند باشد چنین است که بر او دست نمی یابم اما آنکس که در نماز خود با حالت خضوع و خشوع (تواضع و فروتنی و ترس از خدا) باشد او را به فکر های دنیایی می اندازم تا از نماز خود بهره نبرد و دچار سهو و اشتباه گردد. جضرت رسول اکرم فرمودند: از چه کسی راضی هستی؟ گفت از دست زنان  همچنان که من از اینان راضیم خدا از ایشان راضی مباد. حضرت فرمودند: آیا از زنان کسی ریافت می شود که تو بر او چیره نشوی؟ عرض کرد: چهار زن هستند که مرا بر آنان چیرگی نیست اول : مریم مادر حضرت عیسی(ع). دوم : آسیه زن فرعون. سوم : حرم تو خدیجه کبری. چهارم : دخترت فاطمه زهرا(س).

حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: از گناهان کدام بدتر است؟ شیطان گفت: کبر و حسد  بخل و کینه که این چهار چیز آفتند. ای رسول خدا از کبر بود که من بر آدم سجده نکردم و طوق لعنت بر گردنم افتاد و عبادات شش هزار ساله ام را ضایع و تباه کرد و حرص بود که آدم را به خوردن گندم وا داشت و از روی حسد بودکه قابیل برادر خود هابیل را کشت و از بخل بودکه قارون نابود گشت. حضرت فرمودند: خوراک این همه از لشکریانت از کجا فراهم می شود؟ شیطان گفت: از کم سنجیدن. وقتی کسی یک درهم کمتر بسنجد لشکرم صد درهم از مال او را بر می دارند. حضرت فرمودند: وای به حال اینان که هرگز هیچ چیز ندارند. شیطان عرض کرد: ای رسول خدا اگر اینان نبودند لشکرم از گرسنگی می مردندو اگر توبه در بین امت تو وجود نداشت برای من هیچ درد و غمی نبود زیرا که در هنگام مرگ هم می توانستم گریبانشان را بگیرم و ایمانشان را از دست بدهند اما اکنون با هزار رنج و مشقت آنان را به گناه وا می دارم و تا خبر دار می شوم که توبه کرده اندرنج هایم تباه و ضایع می گردد. حضرت فرمودند: آیا فرزندی داری؟

شیطان گفت: آری سخن چینان نور چشم منند و ربا خواران راحت تن منند و ستمگران قوت اعضا و جوارح منند ای رسول خدا من دشمنم با کسی که با صالحان و عالمان تو بسیار همنشینی کند زیرا که من هر چه کوشش می کنم تا یکی را از شر تو دور کنم باز اینان او را نصیحت می کنند و به راه حق هدایت می نمایند.  حضرت فرمودند: دیگر با کدام یک از پیامبران سخن گفتی؟ شیطان گفت: با حضرت ابراهیم در هنگامی که خواست فرزندش را ذبح کند. او مرا شناخت و از خود دور کرد. دیگر با اسماعیل او نیز مرا با سنگ زدو از خود دور نمود. دیگر اینکه برادران یوسف را وسوسه کردم تا سر انجام برادر خودشان را در چاه انداختند. موسی را نیز مورد وسوسه قرار دادم تا سر انجام آن مرد قبطی را کشت. یحیی را در حالت گرسنگی دیدم و نزد او غذا آوردم و او را وسوسه کردم تا سیر خورد و معده اش سنگین گشت و تا روز هنگام خوابید اما در صبح مرا شناخت و گفت: پس از این هرگز سیر نخواهم خورد. حضرت رسول اکرم(ص)  فرمودند: آیا هرگز بر من دست می یابی؟ شیطان عرض کرد: حاشا که هرگز بر تو دست یافته باشم.  حضرت فرمودند: با من عهد کن که امت مرا فریب ندهی؟ شیطان عرض کرد: تو نیز با من عهد کن که مرا در روز قیامت شفاعت نمایی. حضرت رسول اکرم(ص) در فکر فرو رفتند. در این حال جبرئیل بر حضرت نازل شد و فرمود: ای رسول خدا آگاه باش و با او عهد نکن که خداوند سوگند یاد نموده که او را در آتش بسوزاند . حضرت فرمودند: امتم را نصیحت کن. شیطان به امید شفاعت روی به اصحاب کرد و گفت: اگر راه رستگاری را می خواهید پس به نصیحت من گوش دهید و آن را فراموش نکنید:

 اول اینکه  چون وقت نماز فرا رسد کار های خود را کنار گذاشته و مشغول عبادت شوید وگرنه با وسوسه شما را به کاری شما را مشغول خواهم داشت که از نماز محروم شوید.

 دوم اینکه  به زنان نا محرم نگاه نکنید و به سخنان آنان گوش ندهید زیرا شما را در گناه خواهم انداخت.

 سوم آنکه  وقتی تصمیم به انجام امر نیکی گرفتید زود آن را انجام دهید وگرنه من مانع خواهم شد

. چهارم آنکه  سوگند دروغ نخوریدکه موجب فقر می شود.

 پنجم اینکه  صحبت صالحان و عالمان را از دست ندهید زیرا از بهترین طاعات است.

ششم اینکه  مهمان را گرامی بداریدکه هدیه خداست و با او بی حرمتی نکنید.

 هفتم اینکه  اولاد رسول خدا را گرامی بدارید و حرمتشان را نشکنید که حجت خدا هستند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۴:۵۱
هانیه سادات میرافضلی

بهار آمد بهار من نیامد

جمعه, ۲۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۳ ق.ظ

بهار آمد بهار من نیامد

گل آمد گلعذار من نیامد


بر آوردند سر از شاخ گلها

گلی بر شاخسار من نیامد


چراغ لاله روشن شد به صحرا

چراغ شام تار من نیامد


جهان را انتظار آمد به پایان

به پایان انتظار من نیامد


همه یاران کنار از غم گرفتند

چرا شادی کنار من نیامد


چه پیش امد دراین صحرا که عمری

گذشت و تکسوار من نیامد


سر از خواب گران برداشت عالم

سبک رفتار یار من نیامد


به کار دوست طی شد روزگارم

دریغ از من ,به کار من نیامد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۱:۱۳
هانیه سادات میرافضلی

ظهور کن

جمعه, ۲۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ق.ظ

تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا

آه از جمعه ی بی تو گله داریم آقا

 

زلـف شـب را به سراپـای سحـر می ریــزم                

تا خود صبح به راه تو قمر مـی ریـــزم

 

ساحل چشــم من از شوق به دریا زده است                

چشم بسته به سرش موج تماشا زده اسـت

 

جمـعــه را سرمــه کشیدم که مــگر برگـــردی                 

با همان سیصد و دلتنگ نفر برگــــــــــــــردی

 

زندگـــی نیست ممــات است ، تورا کم دارد                

دیدنت ارزش آواره شدن هـــــــــــــــم دارد

 

خیر از جمعه ندیدیم به والعصر قسم

بی تو ما طعنه شنیدیم به والعصر قسم

 

از دل تنــگ مـــــن آیا خبــری هــم داری ؟                  

 آشنا ، پشت سرت مختصری هــــــــم داری؟

 

لذت درد تــو شـــد مـــزد دعـــای پــــدرم                   

من به این چشم کشم درد ، به جای پــــــدرم

 

هیچ کس تاب و تب چشم تو را درک نکـرد                    

هیچکــــــس اشک شب چشم تو را درک نکرد

 

مــــا کجـــا درد کشیدیم بـــه اندازه ی تــو                     

روز و شب گریـــــه ندیدیم به انــدازه ی تـــــو

 

منّتـــی بر سر ما هم بگذاری بـــد نیسـت                     

آه کم چشــــــم به راهم بگذاری ، بد نیست

 

نگرانم که پس از مردن من برگردی

پای تابوت ، سر بردن من برگردی

 

نکنــــد منتظــــــــر مردن مائـــی آقا ؟                      

منتظرهات  بمیرند میایــــــــی آقــــا ؟

 

من به جز تو به کسی جان بدهم ممکن نیست              

به اجل مهلت جولان بدهم ممکن نیســــــت

 

به نظر می رسد این فاصله ها کم شدنی سـت              

غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست

 

دارد از جـــاده صدای جرســی می آیــد                

مژده ای دل که مسیحــا نفسی می آید

 

چون قرار همـــه با حضرت آقا جمعه است                 

همه ی دلخوشی هفته ی ما با جمعـه است

 

منجــــی ما به خداوند قســـم آمدنی است                  

 یوسف گـــــم شده ، ای اهل حرم آمدنی است

 

من شب جمعه قرار تو دلم میخواهد

صبح فرداش کنار تو دلم میخواهد

 

رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید

عرض کردیم که نبودی سحر طول کشید

 

ما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا

نذر کردیم به پای تو بیافتیم بیا

 

تا ببینیم تو را تا به کجا باید رفت

 شب جمعه نکند کربلا باید رفت

 

نذر کردیم به هر حال ببینم تو را

کربلا یا دم گودال ببینیم تورا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۰:۴۱
هانیه سادات میرافضلی

اللّهم عجل لولیک الفرج

جمعه, ۲۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ

از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را
به وصالت نـرسیدیم و ندیدیم تو را


روزی مـا فـقـرا شـربـت وصل تو نبـود
زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را


شاید ایام کهن سالی ما جلوه کنی!
در جوانی که دویدیم و ندیدیم تو را


چه قدَر چلّه نشستیم و عزادار شدیم
چه قدَر شمع خریدیم و ندیدیم تو را


گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود
پرده را نیز کشیدیم و ندیدیم تو را


سعی کردیم که شبی خواب ببینیم تورا
سحر از خواب پریدیم و ندیدیم تو را


مدتی در پی تو رند و نظر باز شدیم
همه را غیر تو دیدیم و ندیدیم تو را


فکر کردیم که مشکل سر دلبستگی است
از همه جز تو بریدیم و ندیدیم تو را


لا اقل کاش دم خیمه ی تو جان بدهیم
تا بگوییم : رسیدیم و ندیدیم تورا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۰:۰۰
هانیه سادات میرافضلی

منتظریم

جمعه, ۲۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۴ ق.ظ

      یا صاحب الزمان(عج)

دلم شکسته شد از دستِ این و آن بی تو

چگونه پَر بکشم تا به آسمان بی تو؟

 

چقدر وعده ی فردا چقدر جمعه ی بعد؟

ببین که بر لبم آقا رسیده جان بی تو

 

برای چشم به راهت تمام ثانیه ها

چه کُند میگذرد صاحب الزمان بی تو

 

قسم به جان عزیزت، عزیز خسته شدم

از این همه سفر ِ تا به جمکران بی تو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۰۹:۴۴
هانیه سادات میرافضلی

خدایا

جمعه, ۲۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۳۲ ق.ظ

خدایا در فراغش ناله تا کی

به سینه داغها چون لاله تا کی

خدایا رازها در پرده تا کی
زغیبت قلبها ازرده تا کی

بنال ای دل بگو با شور و فریاد
که یا مهدی جهان پر شد ز بیداد

کجایی ای گل زهرا کجایی
تو ای مهر افرین لطف خدایی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۰۹:۳۲
هانیه سادات میرافضلی

داستانی از دیدار

پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۳۴ ب.ظ

وقتی نزدیک او رفتم, دیدم استاد بزرگ، مقدس اردبیلی است.

خود را از او پنهان کردم، مقدس به در حرم رسید.

 در بسته بود؛ ولی به محض رسیدن او، در باز شد و وارد حرم گردید،

سپس در کنار قبر مطهر امام قرار گرفت. صدای مقدس را شنیدم،

مثل این که آهسته با کسی حرف می زد. سپس از حرم بیرون آمد و در بسته شد.

به دنبال او رفتم، از شهر نجف خارج و به جانب کوفه رهسپار شد.

 من هم پشت سر او بودم و به طوری که مرا نمی دید. تا این که داخل مسجد کوفه شد و به سمت محرابی که امیر المؤمنین علیه السلام آن جا شهید شده بود رفت و مدتی آن جا توقف کرد،

 آن گاه از مسجد امیرالمؤمنین بیرون آمد و به سوی نجف حرکت کرد.

 من همچنان دنبال او بودم تا به دروازة نجف رسیدیم.

در آن جا سرفه ام گرفت، چون صدای سرفة مرا شنید برگشت و نگاهی به من کرد و مرا شناخت.

گفت: اینجا چه می کنی؟

گفتم: از لحظه ای که شما وارد صحن مطهر شدید تا کنون همه جا با شما بوده ام.

 شما را به صاحب این قبر سوگند! آنچه در این شب بر شما گذشت برایم بیان فرمایید.

گفت: به شرط این که تا زنده ام به کسی نگویی،

پس از اطمینان فرمود: بعضی اوقات مسائل علمی بر من مشکل می شود،

 پس به حضور آقا امیرالمؤمنین علیه السلام می رسم و پاسخ مشکلم را از مقام آن حضرت می شنوم.

امشب نیز برای حل مشکلی به حضور ایشان رفتم و از خداوند خواستم که مولا علی علیه السلام جواب پرسش هایم را بدهد.

 ناگاه صدایی از قبر شریف شنیدم که فرمود: به مسجد کوفه برو و از فرزندم قائم سؤال کن! زیرا او امام زمان تو است.

 من هم به مسجد کوفه آمدم و خدمت حضرت رسیدم و مسئله را پرسیدم و حضرت پاسخ داد و اکنون دارم به منزل خود می روم.

 

عطوه علوی زیدی

پدرم عطوه زیدی بود و مرضی داشت که طبیبان از علاجش عاجز بودند. او از ما پسران که مذهب امامیه داشتیم آزرده بود و مکرر می گفت:

من شما را تصدیق نمی کنم و تا صاحب شما مهدی علیه السلام نیاید و مرا از این مرض نجات ندهد مذهب شما را نمی پذیرم.

اتفاقاً شبی هنگام نماز عشا همه یک جا جمع بودیم، ناگهان فریاد پدرم را شنیدم که می گفت: بشتابید.

به سرعت نزد او رفتیم، گفت: بدوید و صاحب خود را دریابید که همین لحظه از پیش من رفت.

ما هر چه دویدیم کسی را ندیدیم، برگشتیم و پرسیدیم: که بود؟

گفت: شخصی نزد من آمد و گفت: «یا عطوه!»

من گفتم: تو کیستی؟

گفت: من صاحب پسران تو هستم، آمده ام تو را شفا دهم.

بعد دست دراز کرد و بر موضع درد من مالید. من چون به خود نگاه کردم اثری از جای درد ندیدم.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۵ ، ۲۰:۳۴
هانیه سادات میرافضلی